هر روز قدم زنان به اینجا می آیی
من زبان خود را نگه می دارم و چیزی نمی گویم
برای یک لحظه خیره به چهره ات نگاه می کنم
نمی خواهم تا زمانی که تو حضور داری حرکتی بکنم
اما تو...
با حالتی شرمگین مرا ترک می کنی
ولی من می دانم که تو سرانجام قدم در این مسیر خواهی گذاشت
باشد عزیزم هر طور که می خواهی ادامه بده
ولی بدان که چشمان غمگین هرگز دروغ نمی گویند
عزیزم مگر نمی دانی که این چیزها برایم اهمیتی ندارد
اگر چیزی هست که به نظرت غیر دوستانه می رسد
خود را نگران نکن که تو را به اشتباه می اندازد
می دانم که فکر می کنی هرگز مال من نبوده ای
اما برایم اهمیتی ندارد
ولی آن لبخند شیرین شرم آلود تو گویای حقیقتی است
تو هر طور که می خواهی ادامه بده
ولی این را بدان که چشمان غمگین هرگز دروغ نمی گویند...
آری چشمان غمگین هیچوقت دروغ نمی گویند...
داداش خیلی با حال بود
نه تنها چشم غمگین بلکه هیچ دل غمگینی هم دروغ نمیگه نیما جان
نه بابا تو هم بلدی
من از وبگردی رسیم اینجا ها...به منم سر بزن
سلام امیر حسین عزیزم ممنونم از لطفت
وبلاگ شما هم عالیه
امیدوارم دوستهای خوبی برا یهم باشیم هر وقت آپ کردی خبرم کن
سلام
مرسی ه نظر دادی
وبلات قشنه
موفق باشی
سلام
دیگه چشات غمگین نباشه
چون از این به بعد من هم هر روز قدم زنان به اینجا میام
راستی من الان می رم پیوندتون می کنم
شما هم این کار را بکنید خوشحال می شم
آپ کردی خبرم کن
موفق باشی
سلام
ممنون از نظری که دادید من وبلاگی هم دارم که نوشته های خودم توش بعدشم اینکه در نظر داشته باشید من مثل اسم وبلاگم دلهای شیشه ای هستش
و نمی خوام نوشته های خودم و بذارم دوست دارم نوشته های هرکسی که با ایم موضوع درگیر بوده در اینجا بذارم
امیدوارم موفق باشید
سلام . واقعا زیبا بود . تحت تاثیر قرار گرفتم . بازم به ما سر بزن
ممنون واقعا خلی قشنگ بود بازم از این وبلاگا بساز
قربانت سارا
سلام
می خواستم یک چیزی بگم
اما خودت بیای از وب بخونی بهتره
موفق باشی
سلام
امیرجان وبلاگت حرف نداره...نه ببخشیید اشتباه کردم خیلی حرف داره ولی زبان من از وصفش قاصر است
خیلی قشنگه امیدوارم از این بهتر بشه
در این روزها که در این شهر راه می روم بدنبال سایه ات می گردم...بدنبال گوشه ایی از محبتت...دل خسته ام را سر راهت به زمین می اندازم تا بر آن ژاه نهی...این روزها خیلی خسته ام...خیلی خسته
موفق در ژناه ایزدی
رسم زندگی همین است
سعی نکن عوضش کنی
سلام
و من به دنبال یک اسم از همه می پرسم این سوال ساده را : کیستم من؟
===
خوشحال می شم به من کمک کنید تا یه اسم برا خودم پیدا کنم .
منتظرتون هستم
دختری که اسم هم نداشت
سلام
ممنون از نظرت
خیلی قشنگ نوشتی ...
چشمهای غمگین ؟
خیلی جالبه
بازم پیش من بیا خوشحال میشم
سلام
به هر حال لطف کردی سر زدی
اپ کردی خبرم کن
موفق باشی
مرسی بهم سر زدی .... وبلاگ خوشگلی داری
ای عزیز دل....
اینجا هیچ پرنده ای آبی نیست.....
هیچکس نگاهش عاشقانه نیست.....
نه پروازی نه آغازی.....
هوایش مثل آدمهایش همیشه سرد است....
همیشه آسمانش بغض تنهایی دارد.....
خورشید هم از این دیار فراری شده....
دوست مهربانم سلام
آپدیتم خوشحال می شوم باز هم رد پای سبزتون را بر کلبه کوچکم ببینم
salam
vaghean vebloge khoshgeli dari
ashare zeybaei dari
کسی ندانست گریه هایم برای توست؟
کسی ندانست گریه هایم برای چیست؟
بغض گاه و بی گاهم...سکوت جدایی
باران اشکم....دشت تنهایی
از تو شروع شد...اغاز یک هجرت
هجرت تو...بر ساعت زمان نقش بست
خواهش من...از رویای خواستنت گذر کرد
در گذرجاده تنهایی... بدون تو
بدون تمام یاد گاریهات
رفتن از تو نبود...رفتن از خودم بود
از ا لتما س های کودکانه قلبم
که دیوانه وار دلتنگت شده بود.................
سلام
وب زیبایی داری مرسی که سر زدی راستی یادت نره بازم به ما سر بزنی من چشم انتظارتم
نظری ندارم
سلام دوست من
کار درستی از خودتونه
ممنون بهم سر زدی
سلام
خیلی خوکشل بودا !
ممنون سر زدی
وبلاگتم قشنگه
یادت نره بازم پیشم بیای
تا بعد بابای
سلام امیر جان حرف نداره کارات